هنگامی که همه آنچه را که ساخته اید ویرانه می یابید, چه می کنید؟ اشک می ریزید و پا بر زمین می کوبید. آسمان را, زمین را, زمان را نفرین می کنید و یا خدا را مقصر همه داستان آفرینش می خوانید؟! یا چون آن بازرگان که بر ویرانه هایش بنوشت "مغازه ام سوخت؛ ایمانم که نسوخته است. فردا دوباره شروع خواهم کرد" بر سینه خویش ستاره آبی آرامش و امید حک کرده اید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر