انتظار
هر چند یخ زده تن هایمان و توان جهیدن از ما بگرفته, لیک ریشه در اعماق خاک کرده ایم و صبح گرم آزادی را به انتظار نشسته ایم. هر چند به ناحق برگ و میوه از دستان مان ربودند و به یغما بردند؛ لیک ریشه های مان را سخت تر و پیوندمان را تحکیم بخشیدند. و ما صبر پیشه کردیم و بی توشه در راه بی پایان قدم نی, سر نهادیم تا وعده حق تحقق یابد و نظام صلح؛ عدل و آزادی معنا یابد.
خورشید
ترافیک شهری
دیدم سواری پارک شده در ایستگاه اتوبوس را, مینی بوسی ایستاده بر پیچ خیابان خارج از ایستگاه و تاکسی بوق زنان به دنبال پنجمین مسافر خویش از میان رهگذرانی که بی هیچ نگاهی به راه خویش می رفتند و وانتی که میوه هایش را به حراج گذاشته بود. اینها را فقط ما می توانیم ببینیم و دیگران هرگز.
*دیگران: اشاره به دیگر کشورها است که قانون دارند و آنرا رعایت می کنند.
*دیگران: اشاره به دیگر کشورها است که قانون دارند و آنرا رعایت می کنند.
فردا
هنگامی که همه آنچه را که ساخته اید ویرانه می یابید, چه می کنید؟ اشک می ریزید و پا بر زمین می کوبید. آسمان را, زمین را, زمان را نفرین می کنید و یا خدا را مقصر همه داستان آفرینش می خوانید؟! یا چون آن بازرگان که بر ویرانه هایش بنوشت "مغازه ام سوخت؛ ایمانم که نسوخته است. فردا دوباره شروع خواهم کرد" بر سینه خویش ستاره آبی آرامش و امید حک کرده اید.
جام شوکران
سخت در سکوت
نیست کسی در پس دیوار جنون
بشکند قفل زندان قرون
سرکشد شوکران جام وجود
پر کشد تا ملکوت
هست شود, هست کند این برهوت؟!
بشکند قفل زندان قرون
سرکشد شوکران جام وجود
پر کشد تا ملکوت
هست شود, هست کند این برهوت؟!
سراغ من نیایید
* این روزها همه بر دور خویش پیله ای دروغین بسته اند و در مردابی خیالی مشغول رسیدن به آمال و آلام خویشند. و غافل از غرق شدن و پروانه شدن.
آغوش آرام من
آنگاه که آرام در برم گيري
و دستان من در لا به لاي گيسوان ابريشميت طرحي موّاج پديدار سازد
عالم همه ساکن گردد
و سکوت ساليانش شکسته در هم
ثانيه ها محو تماشا و زمان صاعقهاي بيش نباشد
باران تنهاي خشکيدهمان را طراوتي ديگر بخشد
و خاموشي دنيا معنا يابد
دليل يکي شدن آشکار شود
و ما در بازي روزگار بازيگراني تازه خواهيم بود
و دستان من در لا به لاي گيسوان ابريشميت طرحي موّاج پديدار سازد
عالم همه ساکن گردد
و سکوت ساليانش شکسته در هم
ثانيه ها محو تماشا و زمان صاعقهاي بيش نباشد
باران تنهاي خشکيدهمان را طراوتي ديگر بخشد
و خاموشي دنيا معنا يابد
دليل يکي شدن آشکار شود
و ما در بازي روزگار بازيگراني تازه خواهيم بود
اشتراک در:
پستها (Atom)