جوانمردی پیر؛ دلخسته لیک چون صخره ای خستگی ناپذیر استوار. برای مردمانش می جنگید اما تمامی رنج آن را تنهای تنها بر دوش می کشید.
شب می شود ظهر تهران با کودتایی کوتاه فکرانه؛ شعبون بی مخ های چوب و چماق به دست که نمی دانستند تبر بر ریشه خود؛ اجدادشان و فرزندانشان می زنند لیک فریاد و غریو پیروزی سر می دهند؛ چه سرانجام تلخی رقم خورد.
مصدق تبعید شد؛ شاه بازگشت و مردم ایران نفهمیدند چه بر سرشان آمد. همانگونه که نفهمیدند و نخواهند دانست.
شب می شود ظهر تهران با کودتایی کوتاه فکرانه؛ شعبون بی مخ های چوب و چماق به دست که نمی دانستند تبر بر ریشه خود؛ اجدادشان و فرزندانشان می زنند لیک فریاد و غریو پیروزی سر می دهند؛ چه سرانجام تلخی رقم خورد.
مصدق تبعید شد؛ شاه بازگشت و مردم ایران نفهمیدند چه بر سرشان آمد. همانگونه که نفهمیدند و نخواهند دانست.
۴ نظر:
درود بر آسمان مهربان
افسوس که آنها هم که فهمیدند دیر فهمیدند سپاس از حضور گرمت
سلام دوست عزیز من محسن از آبیز رایانه هستم بنده نیز به دلایلی مجبور به اسباب کشی شدم
و ادرس جدید من www.lach.blogfa.com
تعقییر کرد با چه اسمی شما رو لینک کنم
سلام
چه قدر این مرد تنها ودوست داشتنی بود
کاش می بود این پدر بزرگ آزادگی کاش
بسیار جالب بود
یاد ونامش گرامی راهش پر رهرو
ارسال یک نظر