سفره نذری


گفتم: سفره ابوالفضل داریم.
گفت: ابوالفضل سفره اش بقچه ای بود و که بر زمین خاکی پهنش می کرد, کوچک و ساده.
گفتم: آری اما شهری را اطعام می داد.
گفت: فقرا را آری.
گفتم: وقت آرایشگاه دارم دیر شده.
گفت: سفره نذری است یا سالن مد؟
گفتم: مگر شیک بودن گناه است؟
گفت: اگر پیش همسر چون کنیزان باشی آری!

۱ نظر:

محمدحسین گفت...

درود بر آسمان مهربان
مثل همیشه زیبا بودو با احساس مانا باشی و ماندگار