گيرم که در باورتان به خاک نشسته ام!
و ساقه هاي جوانم از ضربه هاي تبرهايتان زخمدار است
با ريشه چه ميکنيد؟
گيرم که بر سر اين باغ بنشسته در کمين پرندهايد
پرواز را علامت ممنوع ميزنيد
با جوجه هاي نشسته در آشيان چه مي کنيد؟
گيرم که ميکشيد
گيرم که ميبريد
گيرم که ميزنيد
با رويش ناگزير جوانه چه ميکنيد؟
۴ نظر:
چه ما بخواهیم و چه نخواهیم شب، روز می شود؛ بهار می رود و تابستان می آید و سپس پاییز و در نهایت زمستان. اما به راستی سرمای زمستان جاویدان است و بهار زاده نخواهد شد؟! این بی خردانه ترین اندیشه است که خود را جاویدان نامیم و به حق ترین و سزاوارترین خلق برای بقا.
آری نه گریزی هست و نه گزینشی.دستی دیگر در کار است! و به سازی دیگر!
بهار ایران ما
کتاب گردی-سینما گردی-رسانه گردی- روزنامه گردی و رویداد گردی با علی رزاقی بهار
با تو هم عقیده ام آسمان مهربان
ارسال یک نظر